ابوهند حَجّام: از خادمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)
او را با نامهاى عبدالله،[27] سنان، يسار،[28] سالمبن ابىسالم[29] و حارث بنمالك[30] يادكردهاند. از تولّد، وفات و پيشينه وى در جاهليّت و زمان مسلمان شدنش گزارشى در دست نيست. وى در آغاز، غلام فروةبنعمرو بياضى[31] انصارى و حجامتگر[32] بود و چندبار پيامبر(صلى الله عليه وآله)را حجامت كرد.[33] طبق نقلى، حضرت از فروه خواست تا بر مزد روزانه وى بيفزايد.[34] بنىبياضه، سرانجام ابوهند را به پيامبر بخشيدند.[35] و او در شمار خادمان رسولاللّه(صلى الله عليه وآله) درآمد.[36] ابوهند جز در بدر، در همه غزوههاى پيامبر شركت داشت.[37] به گفته مورّخان، وقتى رسول خدا در راه بازگشت از جنگ بدر به منطقه عرقالظبيه رسيد، ابوهند به پيشواز حضرت شتافت و معجونى از خرما، روغن و پنير به ايشان تقديم كرد.[38] پيامبر(صلى الله عليه وآله) با عقد اخوت ميان او و اسامة*بنزيد[39] او را از انصار دانست[40] و فرمود: خداوند ايمان را در قلب وى به تصوير كشيده است.[41] نقل شده است كه ابوهند پس از اتمام سعى پيامبر بين صفا و مروه سر حضرت را تراشيد.[42] ابنحجر به نقل از واقدى مىنويسد: ابوبكر او را نزد زيادبنلبيد، حاكم كنده و حضرموت فرستاد تا خبر خلافتش را به او برساند.[43] وى از راويان حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله)نيز شمرده شده است.[44]قرطبى با استناد به نقلى از زهرى، نزول آيه13 حجرات/49 را در شأن ابوهند دانسته است. برپايه اين روايت، پيامبر(صلى الله عليه وآله)به بنىبياضه امر كرد كه يكى از دختران خود را به ازدواج ابوهند در آورند. آنان به اعتراض گفتند: آيا دختران خود را به ازدواج غلامانمان درآوريم؟ كه اين آيه نازل شد.[45] دراين آيه، انسانها بايكديگر برابر دانسته شدهاند و گرامىترين آنها پرهيزكارترينشان شناخته شدهاست: «يـاَيُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـكُم مِن ذَكَر واُنثى وجَعَلنـكُم شُعوبـًا وقَبائِلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ اَتقـكُم اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبير».
منابع
الاستيعاب فى معرفةالاصحاب; اسدالغابة فى معرفة الصحابه; الاصابة فى تمييز الصحابه; انساب الاشراف; الجامع لأحكامالقرآن، قرطبى; معجمالبلدان; المعجمالكبير; المغازى.علىاكبر رضايى
[27]ـ11. الاستيعاب، ج4، ص335.
[28]. اسدالغابه، ج1، ص636.
[29]. اسدالغابه، ج1، ص636.
[30]. اسدالغابه، ج1، ص636.
[31]. انسابالاشراف، ج2، ص128.
[32] ـ 3. الاصابه، ج7، ص363.
[33]. اسدالغابه، ج1، ص636.
[34]. اسدالغابه، ج1، ص636.
[35]. انساب الاشراف، ج2، ص128.
[36] ـ 7. همان.
[37]. الاصابه، ج7، ص363.
[38]. الاصابه، ج7، ص363.
[39]. المعجم الكبير، ج6، ص60.
[40]. الاستيعاب، ج4، ص335.
[41]. الاصابه، ج7، ص363.
[42]. المغازى، ج3، ص959.
[43]. الاصابه، ج7، ص363ـ364.
[44]. همان.
[45]. تفسير قرطبى، ج16، ص222.